چهارشنبه 87/2/4 :: ساعت 5:53 عصر |
با عرض سلام خدمت تمامی دلسوختگان شهد نوشین شهادت اینجا سفرهای از یادهای ماندگار هر چند ناچیز گسترانیدهایم تا دستگیرهای
برای سیر در مسیر حق در وادی ایثار باشد...
¤ نویسنده: کانون فرهنگی هنری شهید بنازاده |
|
چهارشنبه 87/2/4 :: ساعت 4:27 عصر |
شهید مهندس حسن آقاسی زاده
توی خونه نشسته بودیم که خبر دادند یکی از تاکسیهای پدرش تصادف کرده با برادرش آماده شدند تا با موتور بروند محل تصادف.
مثل همیشه نگذاشتم با موتور بروند، گفتم صلاح نیست با موتور بروید. حسن گفت: مادر واردم إن شاء الله طوری نمیشه.
همین که فهمید ناراحت میشم گفت: ولی اگر شما ناراحت بشی نمیرم؛ بعدم موتور رو گذاشت و با برادرش رفتند.
همان شب حضرت زهراء«سلام الله علیها» را در خواب دیدم به من فرمودند: این بچه مال ماست خودمون مواظبش هستیم
خاطرت جمع باشه و...
صبح که بلند شدم بعد از اینکه خواب رو برا حسن تعریف کردم بهش گفتم مادر جون با موتور
خواستی جایی بری بسم الله بگو توکل به خدا کن و برو.
¤ نویسنده: کانون فرهنگی هنری شهید بنازاده |
|
دوشنبه 87/2/2 :: ساعت 6:45 عصر |
شهید دکتر مصطفی چمران
توی دانشکده فنی یه استادی داشتند که به کروات حساس بود.
میگفت وقت امتحان شفاهی همه باید با کروات بیان درسو جواب بدن.
مصطفی کروات نمیزد نه موقع امتحان و نه هیچ جای دیگه! اون روز استاد بهش گفت
چرا تو کروات نزدی؟ جوابی نداد! مثل همیشه درسو جواب داد و رفت.
همیشه نمرههاش بیست بود ولی اون بار استاد بهش داده بود هجده! خودش میگفت
این امتحان هم بیست میگرفتم.
با این حال مصطفی همیشه محبوب بود و همه دوسش داشتند!
چون میدونست شخصیت به کروات نیست.
مرگ از من فرار میکند/ص30
¤ نویسنده: کانون فرهنگی هنری شهید بنازاده |
|
دوشنبه 87/2/2 :: ساعت 6:16 عصر |
میخوام خودم باشم، همونی که خدا دوست داره
وبه هر چی خدا دوست نداره نه بگم، تا خدا به هر چی دوست دارم، بله بده.
چون میخوام بمونم و کویر دلم رو با آب حیاتی که شهیدان
از چشمه اربابم حسین (علیه السلام)
برامون به ارمغان آوردن آبیاری کنم
آری، میمونم که اگر این گونه موندن و زندگی کردم،
آسمان مال من است، پنجره، فکر، خدا، عشق، زمین مال من است.
موسسه فرهنگی روایت سیره شهداء
¤ نویسنده: کانون فرهنگی هنری شهید بنازاده |
|
شنبه 87/1/31 :: ساعت 6:19 عصر |
چه جنگ باشد و چه نباشد،
راه من و تو از کربلا میگذرد،
باب جهاد اصغر بسته شد؛
باب جهاد اکبر بسته نیست!!؟
¤ نویسنده: کانون فرهنگی هنری شهید بنازاده |
|
شنبه 87/1/31 :: ساعت 5:55 عصر |
مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی- 13
¤ نویسنده: کانون فرهنگی هنری شهید بنازاده |
|
شنبه 87/1/31 :: ساعت 5:12 عصر |
قد و قامت رعنای شهید سید مجتبی هاشمی، آن دلاوریها، رشادتها و آن سیمای نورانی مرا همیشه به یاد حمزه سید الشهداء (علیه السلام) می انداخت.
شهید صیاد شیرازی
¤ نویسنده: کانون فرهنگی هنری شهید بنازاده |
|
شنبه 87/1/31 :: ساعت 4:56 عصر |
پدر و مادر
اوایل ازدواجمان برای خرید با شهید هاشمی به بازارچه رفتیم، در بین راه با پدر و مادر ایشان بر خورد کردیم، که من با صحنه ای جالب روبرو شدم ، ایشان به محض این که پدر و مادرش را دید، در نهایت تواضع و فروتنی خم شد و بر روی زمین زانو زد و پاهای پدر و مادرش را بوسید؛ این صحنه برای من دیدنی بود. سید مجتبی در حالیکه دارای قامت رشید و هیکل تنومندی بود، در مقابل پدر و مادرش خاضع و فروتن بود و احترام آنان را در حد بالائی نگه میداشت.
همسر شهید
مجموعه خاطرات15 سید مجتبی هاشمی نشر یا زهراء (سلام الله علیها)
¤ نویسنده: کانون فرهنگی هنری شهید بنازاده |
|
شنبه 87/1/31 :: ساعت 4:36 عصر |
مقام معظم رهبری ( دام ظله العالی):
باید کاری کنیم که نوجوانان و جوانانی که امام و جنگ و انقلاب را ندیده است
باچنان ایمانی بار بیاید که بتواند در مقابل مطامع دشمنان و تجاوز بیگانگان و در مقابل سلطه گری آمریکا مثل کوه محکم بایستد.
1/2/1379
منبع: ستاره جوانی /44
¤ نویسنده: کانون فرهنگی هنری شهید بنازاده |
|
سه شنبه 87/1/27 :: ساعت 5:24 عصر |
¤ نویسنده: کانون فرهنگی هنری شهید بنازاده |
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ |
|